جواب حرف هایم می شود مشت
جواب حرف هایم می شود مشت در این منطق بدان باید فقط کشت
بدان هرکس که بر عقلش کند پشت به جای حرف قطعا می زند مشت
اگر از دل برون ریزم حقایق مرا پرپر کننند همچون شقایق
اگر حتی نشینم بنده خاموش رمن کولی بگیرند هر شب و روز
جواب یک نوشته با تفنگ نیست
جواب حرف با پتک و فشنگ نیست
جواب حرف با حرف است نه با مشت
نباید صاحب اندیشه را کشت
اگر اندیشه را خاموش سازید حقیقت را شما در گور سازید
جواب هم صدایی گاز خردل و باتومی که باسر می رود ور
و افراد نفوذی بین مجلس که بلوا می کنند با نام جنبش
و صدها استخوان پوسیده در گور کسی حرفی نمی گوید همه کور
در اینجا حرف های عاقلانه اگر گفتی ببندند راه خانه
بگیرندت بسوزانند بخندند مسیر روشنی را زود بندند
نمی گویم که ایران أین جنین است اگر گویم ، جایم در اوین است
نمی دانم چرا اینجا بهشت است
جهان غرب آن قدر زشته زشت است
نمی دانم در ایران مشکلی نیست!؟
ولی دنیای غرب ،یک قبر جمعیست
نمی دانم بهشت اجبار دارد
به فکر مردمان هم کار دارد
نمی دانم اگر حرفی بگویم جهان مردگان را بنده جویم
نمی دانم چرا خواننده ی زن جهنم می رود اما برادر که آبی همچون آتش بر زنان ریخت بهشت را می چشد آی وای بر من
چرا با مشت پاسخ می دهی باز کجای عقل گوید أین چنین ساز
تو خود. بینی و خودبینان همه پست گمان بردی که راهت بهترین هست
مسیر بهترین در عقل جمعیست
نه در قتل و کتک یا مرگ تدریج
این شعر را قبلا در وبلاگ شخصی سابقم منتشر،ولی به دلایل سیاسی آن را حذف کرده بودم
لینک این شعر در سایت بالاترین
این شعر را با سانسور ،مجدد منتشر می کنم